یا اصلا میتونه دلیل چسبندگی ما به نظریه و عمیق شدن و رفتن به جز و بی اهمیت نشون دادن کل ربطی به تمایل بیشترمون به راه رفتن به سمت جلو باشه (منظورم نزدیک شدن به اجسام وقتی به جلو حرکت میکنیم و دور شدن از اجسام یا سوژه است وقتی عقب عقب راه میریم!)
Sep 26th
Reply
امیرمحمد زارعی پور
دکتر من یه سوال ذهنمو درگیر کرده این روایت های خطی داستان سرایی ما و همچنین متصل کردن قطار گونه موضعات بهم میتونه از جاذبه تاثیر بگیره و چون ما همیشه در زمین به چیزی متصل یا چسبیده ایم مدام دوست داریم هر چیز جدید رو به چیزای قبل تر بچسبونیم و روایت بسازیم؟؟ یا اینکه مثلا ما هروقت یک کار جدید میخوایم انجام بدیم یه مقدار کند میشیم و محتاط میشیم ؟ و انجام دادن چند کار برامون خیلی سخته میتونه دلیل براین باشه که ما دو پا داریم و وقتی راه میریم پاهارو شمرده شمرده برمیداریم ؟
یا اصلا میتونه دلیل چسبندگی ما به نظریه و عمیق شدن و رفتن به جز و بی اهمیت نشون دادن کل ربطی به تمایل بیشترمون به راه رفتن به سمت جلو باشه (منظورم نزدیک شدن به اجسام وقتی به جلو حرکت میکنیم و دور شدن از اجسام یا سوژه است وقتی عقب عقب راه میریم!)
دکتر من یه سوال ذهنمو درگیر کرده این روایت های خطی داستان سرایی ما و همچنین متصل کردن قطار گونه موضعات بهم میتونه از جاذبه تاثیر بگیره و چون ما همیشه در زمین به چیزی متصل یا چسبیده ایم مدام دوست داریم هر چیز جدید رو به چیزای قبل تر بچسبونیم و روایت بسازیم؟؟ یا اینکه مثلا ما هروقت یک کار جدید میخوایم انجام بدیم یه مقدار کند میشیم و محتاط میشیم ؟ و انجام دادن چند کار برامون خیلی سخته میتونه دلیل براین باشه که ما دو پا داریم و وقتی راه میریم پاهارو شمرده شمرده برمیداریم ؟